آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

آرتین خان و این روزها

پسر قشنگم روز به روز کارهای جدید بیشتری انجام میدی. ولی متاسفانه مامان سر کاره و خیلی نمیتونه کاری رو که برای اولین بار انجام میدی رو ببینه. ولی مامانی برام تعریف می کنه. پس از چند روز سینه خیز رفتن، به حالت چهاردست و پا درمیومدی و می افتادی. تا اینکه از ١٧-١٨ تیرماه خودتو بلند میکردی و به جلو پرت میکردی. هنوز هم همینطور خودت رو به جلو میکشی. روز دوشنبه شما جلوی تلویزیون بودی و من تو آشپزخونه مشغول ظرف شستن. صدایی اومد و دیدم خودت رو رسوندی بین مبلها و دستات رو روی سرامیکها میکوبی. دوباره مشغول شدم، دیدم صدا میاد. برگشتم، دیدم اومدی آشپزخونه و رفتی سراغ سبد سیب زمینی و پیازها. سریع گرفتمت. دستات رو هم که کثیف بود شستم. آخه شیط...
29 تير 1391

چکاب ده ماهگی

سلام عزیزترینم کمی دیر آپ شدم. آخه یه سفر غیرمنتظره برامون پیش اومد. و اما، روز 14 تیر شما و مامانی رفتید بهداشت، برای چکاب. آخه من و بابا سر کار بودیم و بهداشت هم فقط تا ساعت 2 باز بود. خدا رو شکر همه چیز خوب بود. نتیجه آزمایش: وزن 9.5 کیلوگرم قد: 76 سانتیمتر     دور سر 48.5 سانتیمتر   و اما ماجرای سفر. متاسفانه شوهر عمه ام بر اثر صانحه فوت کردند (خداوند رحمتشون کنه) و ما هم برای شرکت در مراسم راهی اسفراین شدیم. این چند روز خیلی شلوغ بود و شما هم از اونجا که عادت داری تو سکوت بخوابی، خیلی کم خوابیدی. قربونت برم خودت خیلی اذیت میشی. چون معمولا خیلی گریه نمیکنی. فقط د...
20 تير 1391

ده ماهگی آرتین خان اول

    فونت زيبا ساز     آرتینم 10 ماهه شدی و شمارش معکوس برای تولد یک سالگیت شروع شد. انشالله تولد ١٠٠ سالگیت. گل من این ماه هم پیشرفتهایی داشتی. البته تو پستهای قبلی یه سریشونو نوشتم. عرضم به حضورت: ١. تو این ماه سینه خیز رفتن رو شروع کردی و الان سرعتت زیاد شده.     ٢. عاشق سیم و وسایل الکترونیکی هستی. از قبیل لب تاپ، کنترل، موبایل، تلفن و ... . به سرعت خودت رو به سیم شارژر لب تاب یا مودم میرسونی و شروع میکنی به کشیدن. یه بار هم دیدم سیم شیردوش رو گرفتی و اینور و اونور میکوبی. آخه ...
13 تير 1391

یه مامان دلشکسته

پسرم الان سر کار هستم. با اینکه ساعت کاریم تموم شده و میتونم برم خونه ولی دل و دماغی برام نمونده. از دیروز خیلی بهم برخورده. داغونم و خسته ام و دل شکسته . میخوام دیر بیام خونه پیشت. برام رغبتی نمونده.                                            و اما ماجرا از این قرار بود: دیروز رفته بودم شرکت بابا احسان برای جلسه. بعد از اتمام جلسه، منتظر شدم کار بابا تموم شه و باهم بریم خونه. خلاصه بعد از کلی تو ترافیک موندن و کمی سردرد به خونه رسیدیم. مامانی شما رو بغل ...
12 تير 1391

اندر احوالات آرتین خان اول

  عزیز دردونه مامان روز به روز بزرگتر میشی و جذابیتهات بیشتر و البته شیطنت هات هم بیشتر میشه. و اما اتفاقات این چند روز: روز 18 خرداد با مامانی فاطمه و خاله سپیده و بابا احسان به قم و جمکران رفتیم و این اولین سفر شما به اونجا بود. روز جمعه 3/19 برای اولین بار موهاتو کمی کوتاه کردیم آخه نامرتب شده بود. از 3/20 با یه دستت انگشتای دست دیگه تو باز و بسته میکنی و انگاری داری می شمری 1، 2، 3 و ... قبل از سینه خیز رفتن، با غلت زدنهای پشت سر هم به یک چشم به هم زدنی از اینور اتاق به اونور می رفتی. روز چهارشنبه سی و یکم خرداد، برای اولین بار سینه خیز رفتی. کارهات خیلی بامزه اس. دست راستت ...
7 تير 1391

چکاب نه ماهگی

عشق مامانی سلام « مرد کوچک من روزت مبار ک » پسر گلم دوشنبه تولد حضرت علی مصادف با روز مرد و پدر بود. امسال یه مرد به خونه ما اضافه شد و بابا که تا پارسال فقط همسر خوبی برای من بود، حالا به خاطر وجود شما یه پدر خوب هم شده. روزتون مبارک . انشالله روزی پدر بشی و نی نی های نازت بهت تبریک بگن. یه هدیه کوچولو هم برات خریدم فقط بخاطر اینکه بدونی دومین مرد خونمون هستی. اینم یه عروسک باب اسفنجی که عاشق کارتونش هستی (البته بیشتر آهنگ تبلیغاتش). و اما به علت تعطیلات این هفته، دیروز بردمت چکاب. که خدا رو شکر راضی کننده بود. آقای دکتر گفت در صورت تمایل شما، دو قاشق از غذاتو بریزم تو ظرفی و بذارم خودت بخوری. گ...
18 خرداد 1391
1